محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 263

1. رهی دارم که از دوری به پایان دیر می‌آید

2. سری کز بی سرانجامی به سامان دیر می‌آید

3. به پیراهن دریدن تا به دامان می‌رود دستم

4. ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر می‌آید

5. صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان

6. به جولان آن سوار گرم جولان دیر می‌آید

7. دل و جان از حسد در آتش انداز انتظار او

8. سپه جمعست میدان گرم و سلطان دیر می‌آید

9. از آن سو صد بشارتها فغان دادند زین جانب

10. به استقبال جانهم رفت و جانان دیر می‌آید

11. دلم بهر نگاه آخرین هم می‌تپد آخر

12. که شد پیمانه پر آن سست پیمان دیر می‌آید

13. طبیب محتشم را نیست در عالم جز این عیبی

14. که بر بالین بیماران هجران دیر می‌آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فروغ عاریت با نور ذاتی برنمی آید
* که روز ابرباشد از شب مهتاب روشنتر
شعر کامل
صائب تبریزی
* ذره ام اما ز فیض داغ عالمسوز عشق
* روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟
* که خون زاهدان خشک، جوش ارغوان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی