محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 312

1. به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز

2. فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز

3. ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح

4. گشوده بود و به من لب نمی‌گشود هنوز

5. دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف

6. لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز

7. نموده بود به من غایبانه رخ آن دم

8. که در بساط به کس رخ نمی‌نمود هنوز

9. من از قیامت هجران به دوزخ افتادم

10. به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز

11. دمی که حور و پری سجدهٔ تو می‌کردند

12. نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز

13. طپانچه زده خورشید عارضت مه را

14. که هست از اثر آن رخش کبود هنوز

15. دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم

16. نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز

17. چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی

18. گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* یافت در بی بصری گمشده خود یعقوب
* بصر از هر که گرفتند بصیرت دادند
شعر کامل
صائب تبریزی
* بازیچه امواج بود کشتی خالی
* دل را ز غم و درد سبکبار مدارید
شعر کامل
صائب تبریزی