غزل شمارهٔ 314
1. دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز
2. تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز
3. بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم
4. گرد سر تو از سر خد بیخبر هنوز
5. بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا
6. دست تلاش من به غمت در کمر هنوز
7. آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست
8. روی شب مرا به زلال سحر هنوز
9. روزی که خار تربت من گل دهد مرا
10. باشد ز خار تو خون در جگر هنوز
11. راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد
12. این اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز
13. طوفان بحر هجر نشست و بسی گذشت
14. وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده