محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 329

1. هرتار که در طره عنبر شکن استش

2. پیوند نهالی برگ جان من استش

3. ترسم ز دماغ دل من دود برآرد

4. آن دوده که زیب ورق یاسمنستش

5. می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی

6. با آن که گل و لاله چمن در چمنستش

7. هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز

8. زان جوهر جان دور که در پیرهنستش

9. شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب

10. از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش

11. گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست

12. رنجید همانا که درین هم سخن استش

13. در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی

14. مرغیست که درآتش سوزان وطنستش

15. هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز

16. اهلیت سلطانی صد انجمنستش

17. گر جان رود از تن نرود محتشم از جا

18. کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
* که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
شعر کامل
سعدی
* دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
* حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
شعر کامل
سعدی
* وز عقل بهترت سپری باید ای حکیم
* تا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی
شعر کامل
سعدی