محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 408

1. ز لطف و قهر او و در خندهای گریه آلودم

2. نمی‌یابم که مقبولم نمی‌دانم که مردودم

3. ز جرمم در گذر یا بسملم کن به کی داری

4. در آب و آتش از امید بود و بیم نابودم

5. به یک تقصیر در مجلس به گرد خجلت آلودی

6. رخی را کزو فاعمری به خاک درگهت سودم

7. به گفتار غرض گو ناامیدم ساختی از خود

8. بلی مقصود من این بود دیگر نیست مقصودم

9. چه اندیشم دگر از گرمی بازار بدگویان

10. که نه فکر زیان ماند است نه اندیشه سودم

11. چو شمعم گر تو برداری سر از تن در حقیقت به

12. که چون مجمر نهد غیری به سر تاج زراندودم

13. به قول ناکسانم بیش ازین مانع مشو زین در

14. که در خیل سگانت پیش ازین منهم کسی بودم

15. اگر چون محتشم صدبارم اندازی در آتش هم

16. چنان سوزم که جز بوی وفایت ناید از دودم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
* خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست
شعر کامل
سعدی
* وادی پیموده را از سرگرفتن مشکل است
* چون زلیخا، عشق می ترسم جوان سازد مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز کوه بیستون فرهاد ازان بیرون نمی آید
* که می گردد دو بالا، ناله در کهسار عاشق را
شعر کامل
صائب تبریزی