محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 41

1. دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب

2. آن چنان فرخ شبی دیگر نمی‌بینم به خواب

3. بسته آتش‌پارهٔ من تیغ و من حیران که چون

4. بسته باشد در میان آتش سوزنده آب

5. خانه‌ها در بادخواهد شد چه از دریای چشم

6. خیمه‌ها بیرون زند خیل سرشگم چون حباب

7. تا قضا بازار حسنت گرم کرد از دست تو

8. آنقدر در آتش افتادم که افتاد از حساب

9. بحر اشک من که در طوفان دم از خون می‌زند

10. گر سحاب انگیز گردد خون ببارد از سحاب

11. ریت از هم پیکرم تا چند پی در پی مرا

12. ماه سیمائی چو سیماب افکند در اضطراب

13. محتشم مرغ دلم تا صید آن خون‌خواره شد

14. صد عقوبت دید چون گنجشک در چنگ عقاب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به حلقه صحبت مخوان ز تنهایی
* که نخل خوش ثمر من غنی ز پیوندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* بی تو گفتم که صبر پیشه کنم
* گفتم امّا نمی توانم کرد
شعر کامل
جامی
* اگر ابر بهاران گردد آه گریه آلودم
* به جای سبزه فریاد از دل هر دانه برخیزد
شعر کامل
صائب تبریزی