غزل شمارهٔ 457
1. پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان
2. میآورد کشاکش عشقم کشان کشان
3. جان زار و تن نزار شد از بس که میرسد
4. جور فلک برین ستم دلبران بر آن
5. چون نیستیم در خور وصل ای اجل بیا
6. ما را ز چنگ فرقت آن دلستان ستان
7. دل داشت این گمان که رهائی بود ز تو
8. خط لبت چو گشت عیان شد کم آن گمان
9. رفتی و گشت دیده لبالب ز در اشگ
10. باز آی تا به پای تو ریزم روان روان
11. ای دل کناره کن ز بت من که روز و شب
12. بسته است بهر کشتن اسلامیان میان
13. داغی که میهنی به دل از دست آن نگار
14. ای محتشم ز دیدهٔ مردم نهان نه آن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده