محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 493

1. سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون

2. نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون

3. چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا

4. سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون

5. دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان

6. آشفته خو زنجیر خا ایم من رسوا برون

7. در لشگر عقل و خرد یک مرده صد صف بر درم

8. تا آید از بهر جدل مرد از صف هیجا برون

9. کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم

10. از پرتو گیرائیش آرم ید و بیضا برون

11. صحرای شوری کو کزو چون روی در شهر آمدم

12. صد وحشی اندر پیش پس آیم ازان صحرا برون

13. دریای شوری کو که من کوشم چو در غواصیش

14. آخر به جائی در دهم تا حشر ازان دریا برون

15. خیل بلاصف می‌کشد میدان دم از خون می‌زند

16. همت فرس زین می‌کند من می‌روم تنها برون

17. دل میل دارد کز هوس دردیگی اندازد مرا

18. کز تن نیاید یک نفس بی‌آه و واویلا برون

19. تا کی به دریا جا کنم کز خانه جانانه‌ای

20. دامان استیلاکشان آید به استغنا برون

21. بی‌قید طفلی خواهم و عشقی که بازی بازیم

22. از خلوت زهدآورد هر دم به غیرتها برون

23. هان محتشم نزدیک شد کز رستخیز عشق تو

24. آری قیامت در نظر نارفته از دنیا برون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
* سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
شعر کامل
حافظ
* گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
* گفت با این همه از سابقه نومید مشو
شعر کامل
حافظ
* بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
* باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
شعر کامل
حافظ