غزل شمارهٔ 498
1. به دوستی خودم میکشی که رای من است این
2. به خویش دشمنی کردهام سزای من است این
3. گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو کردم
4. بلی نتیجهٔ عهد تو و فای من است این
5. به قول مدعیم میکشی و نیستی آگه
6. که در غمی که منم عین مدعای من است این
7. وفا نگر که دم قتل من ز خیل سگانش
8. یکی نکرد شفاعت که آشنای من است این
9. عجب نباشد اگر پا کشم ز مسند قربت
10. تو آفتابی و من ذرهام چه جای من است این
11. دلم که گشته ز بیغیرتی مقیم در آن کو
12. از آن مقام برانش که بی رضای من است این
13. اگر ز غم برهی محتشم دچار تو گردد
14. بگو کمینه غلام گریز پای من است این
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده