محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 563

1. این طلعت و رخسار که دارد که تو داری

2. این قامت و رفتار که دارد که تو داری

3. لب شهد و حدیثت شکر است ای گل خندان

4. این شهر شکربار که دارد که تو داری

5. چشم تو به یک چشم زدن خون دلم خورد

6. این نرگس خون خوار که دارد که تو داری

7. ای در تن هر گلبنی از رشگ تو صد خار

8. این گلبن بی‌خار که دارد که تو داری

9. قهر تو باغیار به از لطف تو با ماست

10. این لطف به اغیار که دارد که تو داری

11. پیوسته کنی نسبتم ای گل به رقیبان

12. زین گونه مرا خوار که دارد که تو داری

13. داری همه دم محتشم آزار دل از یار

14. این یار دل آزار که دارد که تو داری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن
* گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت
شعر کامل
مولوی
* معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
* کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* فروتنی است دلیل رسیدگان کمال
* که چون سوار به منزل رسد پیاده شود
شعر کامل
صائب تبریزی