غزل شمارهٔ 581
1. به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
2. به تو ناز داد یاد این همه مختلف زبانی
3. سگی از تو شهسوارم به قبول و رد چکارم
4. بود آن که اضطرارم که نخوانی و نرانی
5. اگرم برون ز امکان دو جهان بود بر از جان
6. همه در ره تو ریزم که عزیزتر ز جانی
7. دو جهان ز توست ای مه بکشی اگر یکی را
8. به تو کس چه میتواند مکن آن چه میتوانی
9. همهٔ فتنه روید از خاک و ستیزه خیزد از گل
10. به زمین کرشمه ریزان چو سمند نازرانی
11. به زبان جور ممکن بود امتحان عاشق
12. تو به تیغم آزمودی و همان در امتحانی
13. بگذر ز کین که ترسم به زمین بشر نماند
14. که ارادهٔ تو ماند به قضای آسمانی
15. طلبی که یار نازی نشکد چه لذت او را
16. دل شوق گرم دارد ارنی ز لن ترانی
17. چو شدی به غیر یاران همه رازهای پنهان
18. دگری اگر بداند تو ز محتشم ندانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده