شمارهٔ 14 - قطعه
1. تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است
2. میدان نورد مدحت مقصود قشر است
3. آن بینماز کعب که جسم پلید او
4. از خاکروب دیر کشیشان مخمر است
5. وان حیله ساز شوم که تا زاده مادرش
6. در مکر و زرق و شید به شیطان برابر است
7. دستار سرخ اوست عروسانه معجری
8. وان عقدهها نمونه چینهای معجر است
9. آن گنبدی که بر سرش از چار خانگیست
10. چون مینهد به خانه قوچی برابر است
11. از استر چموش فزونست بد رگیش
12. وزخر به زیر قنتر دوران زبونتر است
13. قنتر کشیده گر سوی بازارش آورند
14. گویند از امتحان که خریدار این خر است
15. چون خان و مان سیه شدهای از زر حرام
16. بیعش کند به یک دو سه پولی که در خور است
17. گر قنترش کنند به حیلت ز سر برون
18. عذر آورند کاین ز الاغان دیگر است
19. فیالحال فسخ بیع کند مشتری ز خشم
20. گوید کزین معامله مقصود قنتر است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده