شمارهٔ 68 - وله ایضا
1. فارس میدان معنی حامدی بینظیر
2. آن که بود از بدو فطرت از سخندانان تمام
3. طبعش از شوخی چو میلی داشت از اندازه بیش
4. با رخ گلفام و چشم شوخ و قد خوش خرام
5. شد مریض عشق و دردش بس که بی درمان فتاد
6. میکشیدش خوش از کف توسن مستی لگام
7. در قیام این قیامت دل گمانی برد و گفت
8. دور گوئی شد بهی زان شاعر شیرین کلام
9. چون یقین گشت این گمان از گفتهٔ موزون دل
10. بهر تاریخ او برون آمد دو تاریخ تمام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده