غزل شمارهٔ 1088
1. سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
2. طبله کالبد آوردهام آخر بنگر
3. بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر
4. شانهها و شبهها و سره روغنها تر
5. شبه من غم تو روغن من مرهم تو
6. شانهام محرم آن زلف پر از فتنه و شر
7. از فراقت تلفم گشته خیالت علفم
8. که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر
9. من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم
10. ای مگسها شده از ذوق شکرهات شکر
11. پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا
12. تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر
13. چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو
14. در دو عالم نبود یار مرا یار دگر
15. چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل
16. ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر
17. چون که در جان منی شسته به چشمان منی
18. شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده