غزل شمارهٔ 1095
1. داد جاروبی به دستم آن نگار
2. گفت کز دریا برانگیزان غبار
3. باز آن جاروب را ز آتش بسوخت
4. گفت کز آتش تو جاروبی برآر
5. کردم از حیرت سجودی پیش او
6. گفت بیساجد سجودی خوش بیار
7. آه بیساجد سجودی چون بود
8. گفت بیچون باشد و بیخارخار
9. گردنک را پیش کردم گفتمش
10. ساجدی را سر ببر از ذوالفقار
11. تیغ تا او بیش زد سر بیش شد
12. تا برست از گردنم سر صد هزار
13. من چراغ و هر سرم همچون فتیل
14. هر طرف اندر گرفته از شرار
15. شمعها میورشد از سرهای من
16. شرق تا مغرب گرفته از قطار
17. شرق و مغرب چیست اندر لامکان
18. گلخنی تاریک و حمامی به کار
19. ای مزاجت سرد کو تاسه دلت
20. اندر این گرمابه تا کی این قرار
21. برشو از گرمابه و گلخن مرو
22. جامه کن دربنگر آن نقش و نگار
23. تا ببینی نقشهای دلربا
24. تا ببینی رنگهای لاله زار
25. چون بدیدی سوی روزن درنگر
26. کان نگار از عکس روزن شد نگار
27. شش جهت حمام و روزن لامکان
28. بر سر روزن جمال شهریار
29. خاک و آب از عکس او رنگین شده
30. جان بباریده به ترک و زنگبار
31. روز رفت و قصهام کوته نشد
32. ای شب و روز از حدیثش شرمسار
33. شاه شمس الدین تبریزی مرا
34. مست میدارد خمار اندر خمار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده