غزل شمارهٔ 1102
1. عشق را با گفت و با ایما چه کار
2. روح را با صورت اسما چه کار
3. عاشقان گویاند در چوگان یار
4. گوی را با دست و یا با پا چه کار
5. هر کجا چوگانش راند میرود
6. گوی را با پست و با بالا چه کار
7. آینهست و مظهر روی بتان
8. با نکوسیماش و بدسیما چه کار
9. سوسمار از آب خوردن فارغست
10. مر ورا با چشمه و سقا چه کار
11. آن خیالی که ضمیر اوطان اوست
12. پاش را با مسکن و با جا چه کار
13. عیسیی که برگذشت او از اثیر
14. با غم سرماش و یا گرما چه کار
15. ای رسایل کشته با نادی غیب
16. رو تو را با گفت و با غوغا چه کار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده