مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1182

1. تو چشم شیخ را دیدن میاموز

2. فلک را راست گردیدن میاموز

3. تو کل را جمع این اجزا مپندار

4. تو گل را لطف و خندیدن میاموز

5. تو بگشا چشم تا مهتاب بینی

6. تو مه را نور بخشیدن میاموز

7. تو عقل خویش را از می نگهدار

8. تو می را عقل دزدیدن میاموز

9. تو باز عقل را صیادی آموز

10. چنین بیهوده پریدن میاموز

11. یتیمان فراقش را بخندان

12. یتیمان را تو نالیدن میاموز

13. دل مظلوم را ایمن کن از ترس

14. دل او را تو لرزیدن میاموز

15. تو ظالم را مده رخصت به تأویل

16. ستیزا را ستیزیدن میاموز

17. زبان را پردگی می‌دار چون دل

18. زبان را پرده بدریدن میاموز

19. تو در معنی گشا این چشم سر را

20. چو گوشش حرف برچیدن میاموز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
* می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
شعر کامل
سعدی
* مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
* کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
شعر کامل
سعدی
* ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی
* بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
شعر کامل
مولوی