مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1244

1. ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش

2. در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش

3. هر یکی زین کاروان مر رخت خود را رهزنند

4. خویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باش

5. حس فانی می‌دهند و عشق فانی می‌خرند

6. زین دو جوی خشک بگذر جویبار خویش باش

7. می‌کشندت دست دست این دوستان تا نیستی

8. دست دزد از دستشان و دستیار خویش باش

9. این نگاران نقش پرده آن نگاران دلند

10. پرده را بردار و دررو با نگار خویش باش

11. با نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باش

12. از دو عالم بیش باش و در دیار خویش باش

13. رو مکن مستی از آن خمری کز او زاید غرور

14. غره آن روی بین و هوشیار خویش باش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ذره ام اما ز فیض داغ عالمسوز عشق
* روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
* کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
شعر کامل
سعدی
* رنگ بر روی سهیل از عرق شرم نماند
* این چه رنگ است که آن سیب ز نخدان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی