غزل شمارهٔ 1268
1. صد سال اگر گریزی و نایی بتا به پیش
2. برهم زنیم کار تو را همچو کار خویش
3. مگریز که ز چنبر چرخت گذشتنیست
4. گر شیر شرزه باشی ور سفله گاومیش
5. تن دنبلیست بر کتف جان برآمده
6. چون پر شود تهی شود آخر ز زخم نیش
7. ای شاد باطلی که گریزد ز باطلی
8. بر عشق حق بچفسد بیصمغ و بیسریش
9. گز میکنند جامه عمرت به روز و شب
10. هم آخر آرد او را یا روز یا شبیش
11. بیچاره آدمی که زبونست عشق را
12. زفت آمد این سوار بر این اسب پشت ریش
13. خاموش باش و در خمشی گم شو از وجود
14. کان عشق راست کشتن عشاق دین و کیش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده