غزل شمارهٔ 1331
1. هر کی در او نیست از این عشق رنگ
2. نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ
3. عشق برآورد ز هر سنگ آب
4. عشق تراشید ز آیینه زنگ
5. کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
6. عشق بزد آتش در صلح و جنگ
7. عشق گشاید دهن از بحر دل
8. هر دو جهان را بخورد چون نهنگ
9. عشق چو شیرست نه مکر و نه ریو
10. نیست گهی روبه و گاهی پلنگ
11. چونک مدد بر مدد آید ز عشق
12. جان برهد از تن تاریک و تنگ
13. عشق ز آغاز همه حیرتست
14. عقل در او خیره و جان گشته دنگ
15. در تبریزست دلم ای صبا
16. خدمت ما را برسان بیدرنگ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده