مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1335

1. بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل

2. گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل

3. گفت که این خانه دل پر همه نقشست چرا

4. گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل

5. گفت که این نقش دگر چیست پر از خون جگر

6. گفتم این نقش من خسته دل و پای به گل

7. بستم من گردن جان بردم پیشش به نشان

8. مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل

9. داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن

10. گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل

11. تافت از آن خرگه جان صورت ترکم به از آن

12. دست ببردم سوی او دست مرا زد که بهل

13. گفتم تو همچو فلان ترش شدی گفت بدان

14. من ترش مصلحتم نی ترش کینه و غل

15. هر کی درآید که منم بر سر شاخش بزنم

16. کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل

17. هست صلاح دل و دین صورت آن ترک یقین

18. چشم فرومال و ببین صورت دل صورت دل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
* به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
شعر کامل
سعدی
* مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
* قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
شعر کامل
حافظ
* گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
* غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
شعر کامل
فروغی بسطامی