غزل شمارهٔ 1421
1. بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
2. ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
3. امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
4. زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
5. چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
6. کی داند وسعت خرجم کجا گشتهست هر خرجم
7. چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو
8. یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم
9. تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی
10. چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم
11. چو عکس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم
12. برون جستم ز فکرت من نه در عکسم نه در طردم
13. خمش کن کاندر این وادی شرابی بود جاویدی
14. رواق و درد او خوردم که هر دو بود درخوردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده