مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1544

1. مرا گویی چه سانی من چه دانم

2. کدامی وز کیانی من چه دانم

3. مرا گویی چنین سرمست و مخمور

4. ز چه رطل گرانی من چه دانم

5. مرا گویی در آن لب او چه دارد

6. کز او شیرین زبانی من چه دانم

7. مرا گویی در این عمرت چه دیدی

8. به از عمر و جوانی من چه دانم

9. بدیدم آتشی اندر رخ او

10. چو آب زندگانی من چه دانم

11. اگر من خود توام پس تو کدامی

12. تو اینی یا تو آنی من چه دانم

13. چنین اندیشه‌ها را من کی باشم

14. تو جان مهربانی من چه دانم

15. مرا گویی که بر راهش مقیمی

16. مگر تو راهبانی من چه دانم

17. مرا گاهی کمان سازی گهی تیر

18. تو تیری یا کمانی من چه دانم

19. خنک آن دم که گویی جانت بخشم

20. بگویم من تو دانی من چه دانم

21. ز بی‌صبری بگویم شمس تبریز

22. چنینی و چنانی من چه دانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون قمری از این رشک ننالد به چمن ها
* کاین اشک روان را به من آن سرو روان داد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
* هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
شعر کامل
حافظ
* به سان‌ گوی کردم دل که دیدم آن صنم دارد
* زسنبل زلف چون چوگان و ازگل چهره چون میدان
شعر کامل
امیر معزی