مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1634

1. عقل گوید که من او را به زبان بفریبم

2. عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم

3. جان به دل گوید رو بر من و بر خویش مخند

4. چیست کو را نبود تاش بدان بفریبم

5. نیست غمگین و پراندیشه و بی‌هوشی جوی

6. تا من او را به می و رطل گران بفریبم

7. ناوک غمزه او را به کمان حاجت نیست

8. تا خدنگ نظرش را به کمان بفریبم

9. نیست محبوس جهان بسته این عالم خاک

10. تا من او را به زر و ملک جهان بفریبم

11. او فرشته‌ست اگر چه که به صورت بشر است

12. شهوتی نیست که او را به زنان بفریبم

13. خانه کاین نقش در او هست فرشته برمد

14. پس کیش من به چنین نقش و نشان بفریبم

15. گله اسب نگیرد چو به پر می پرد

16. خور او نور بود چونش به نان بفریبم

17. نیست او تاجر و سوداگر بازار جهان

18. تا به افسونش به هر سود و زیان بفریبم

19. نیست محجوب که رنجور کنم من خود را

20. آه آهی کنم او را به فغان بفریبم

21. سر ببندم بنهم سر که من از دست شدم

22. رحمتش را به مرض یا خفقان بفریبم

23. موی در موی ببیند کژی و فعل مرا

24. چیست پنهان بر او کش به نهان بفریبم

25. نیست شهرت طلب و خسرو شاعرباره

26. کش به بیت غزل و شعر روان بفریبم

27. عزت صورت غیبی خود از آن افزون است

28. که من او را به جنان یا به جنان بفریبم

29. شمس تبریز که بگزیده و محبوب وی است

30. مگر او را به همان قطب زمان بفریبم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد
* گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم
شعر کامل
سعدی
* غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
* ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
* کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند
شعر کامل
محتشم کاشانی