مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1640

1. گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

2. وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم

3. این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار

4. کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم

5. گفته‌ای جان دهمت نان جوین می ندهی

6. بی‌خبر دانیم ار هیچ مکافا نکنم

7. گوش تو تا بنمالم نگشاید چشمت

8. دهمت بیم مبارات تو اما نکنم

9. متفرق شود اجزای تو هنگام اجل

10. تو گمان برده که جمعیت اجزا نکنم

11. منشی روز و شبم نیست شود هست کنم

12. پس چرا روز تو را عاقبت انشا نکنم

13. هر دمی حشر نوستت ز ترح تا به فرح

14. پس چرا صبر تو را شکر شکرخا نکنم

15. هر کسی عاشق کاری ز تقاضای من است

16. پس چه شد کار جزا را که تقاضا نکنم

17. تا ز زهدان جهان همچو جنینت نبرم

18. در جهان خرد و عقل تو را جا نکنم

19. گلشن عقل و خرد پرگل و ریحان طری است

20. چشم بستی به ستیزه که تماشا نکنم

21. طبل باز شهم ای باز بر این بانگ بیا

22. پیش از آن که بروم نظم غزل‌ها نکنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر سر پروانه شمع از بهر آن سوزد که هست
* جذبۀ عشقی که خاکستر به خاکستر کشد
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* باش تا خار سر کوی ترا نرگس وار
* دسته بندند و سوی مجلس سلطان آرند
شعر کامل
سنایی
* گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
* کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
شعر کامل
مولوی