مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1646

1. روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم

2. نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

3. مشتری وار سر زلف مه خود گیریم

4. فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم

5. اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا

6. همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم

7. نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم

8. تا سبووار همه بر خم خمار زنیم

9. تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید

10. نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم

11. چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد

12. واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم

13. وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند

14. ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم

15. خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا

16. خاک در دیده این عالم غدار زنیم

17. می کشانند سوی میمنه ما را به طناب

18. خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم

19. شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی

20. خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم

21. پاره پاره شود و زنده شود چون که طور

22. گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم

23. هله باقیش تو گو که به وجود چو توی

24. سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نار چو بیمار تؤی خود بخور
* عرضه مکن بر دگران نار خویش
شعر کامل
ناصرخسرو
* تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
* هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
شعر کامل
حافظ
* دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
* که مدتی ببریدند و بازپیوستند
شعر کامل
سعدی