غزل شمارهٔ 1655
1. دوش می گفت جانم کی سپهر معظم
2. بس معلق زنانی شعلهها اندر اشکم
3. بیگنه بیجنایت گردشی بینهایت
4. بر تنت در شکایت نیلیی رسم ماتم
5. گه خوش و گاه ناخوش چون خلیل اندر آتش
6. هم شه و هم گداوش چون براهیم ادهم
7. صورتت سهمناکی حالتت دردناکی
8. گردش آسیاها داری و پیچ ارقم
9. گفت چرخ مقدس چون نترسم از آن کس
10. کو بهشت جهان را می کند چون جهنم
11. در کفش خاک مومی سازدش رنگ و رومی
12. سازدش باز و بومی سازدش شکر و سم
13. او نهانی است یارا این چنین آشکارا
14. پیش کرده است ما را تا شود او مکتم
15. کی شود بحر کیهان زیر خاشاک پنهان
16. گشته خاشاک رقصان موج در زیر و در بم
17. چون تن خاکدانت بر سر آب جانت
18. جان تتق کرده تن را در عروسی و در غم
19. در تتق نوعروسی تندخویی شموسی
20. می کند خوش فسوسی بر بد و نیک عالم
21. خاک از او سبزه زاری چرخ از او بیقراری
22. هر طرف بختیاری زو معاف و مسلم
23. عقل از او مستقینی صبر از او مستعینی
24. عشق از او غیب بینی خاک او نقش آدم
25. باد پویان و جویان آبها دست شویان
26. ما مسیحانه گویان خاک خامش چو مریم
27. بحر با موجها بین گرد کشتی خاکین
28. کعبه و مکهها بین در تک چاه زمزم
29. شه بگوید تو تن زن خویش در چه میفکن
30. که ندانی تو کردن دلو و حبل از شلولم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده