مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1730

1. چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

2. میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم

3. همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان

4. چنانک بی‌لب و ساغر نخست می خوردیم

5. خراب و مست به ساقی جان همی‌گوییم

6. برآر دست که ما دست‌ها برآوردیم

7. بیار نقل که ما نقل کرده‌ایم این سو

8. بیار باده احمر که زار و رخ زردیم

9. بکن سلام که تسلیم ابتلای توییم

10. بپرس گرم که افسرده دم سردیم

11. جوابمان دهد آن ساقیم که نوش خورید

12. که ما به نورفشانی چو مه جوامردیم

13. تو ملک کدکن وهب لی بگو سلیمان وار

14. که ما به منع عطا مور را نیازردیم

15. ز هجر و فرقت ما درد و غم بسی دیدیم

16. درآی در بر ما ما دوای هر دردیم

17. دل آر خسته به خار جفا و گل بستان

18. چه تحفه آری ماورد را که ما وردیم

19. اگر ز مونس و جفتان خود جدا ماندی

20. بیا که در کرم و حسن لطف ما فردیم

21. اگر تو کار نکردی و مفلسی از خیر

22. بیا که کار چو تو صد هزار ما کردیم

23. بیار اشک چو مشتاق و گرد را بنشان

24. که روی ماه نبینیم تا در این گردیم

25. خمش گزاف مینداز مهره اندر طاس

26. به ما گذار که ما اوستاد این نردیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
* به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
شعر کامل
صائب تبریزی
* زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
* به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی