مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1850

1. چراغ عالم افروزم نمی‌تابد چنین روشن

2. عجب این عیب از چشم است یا از نو یا روزن

3. مگر گم شد سر رشته چه شد آن حال بگذشته

4. که پوشیده نمی‌ماند در آن حالت سر سوزن

5. خنک آن دم که فراش فرشنا اندر این مسجد

6. در این قندیل دل ریزد ز زیتون خدا روغن

7. دلا در بوته آتش درآ مردانه بنشین خوش

8. که از تأثیر این آتش چنان آیینه شد آهن

9. چو ابراهیم در آذر درآمد همچو نقد زر

10. برویید از رخ آتش سمن زار و گل و سوسن

11. اگر دل را از این غوغا نیاری اندر این سودا

12. چه خواهی کرد این دل را بیا بنشین بگو با من

13. اگر در حلقه مردان نمی‌آیی ز نامردی

14. چو حلقه بر در مردان برون می باش و در می زن

15. چو پیغامبر بگفت الصوم جنه پس بگیر آن را

16. به پیش نفس تیرانداز زنهار این سپر مفکن

17. سپر باید در این خشکی چو در دریا رسی آنگه

18. چو ماهی بر تنت روید به دفع تیر او جوشن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم بروی روشن تو روی برنهم
* گفتا که آب گل ببرد رنگ زعفران
شعر کامل
فرخی سیستانی
* رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد
* بگذارید که آوازه جنت شنود
شعر کامل
صائب تبریزی
* زدوده تیغها اندر کف ایشان چو نیلوفر
* شده نیلوفر از خون بداندیشان چو آذ‌ریون
شعر کامل
امیر معزی