غزل شمارهٔ 1872
1. ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان
2. وی حرص تو افزوده رو کم ترکوا برخوان
3. از اسپک و از زینک پربادک و پرکینک
4. وز غصه بیالوده رو کم ترکوا برخوان
5. در روده و سرگینی باد هوس و کینی
6. ای غافل آلوده رو کم ترکوا برخوان
7. ای شیخ پر از دعوی وی صورت بیمعنی
8. نابوده و بنموده رو کم ترکوا برخوان
9. منگر که شه و میری بنگر که همیمیری
10. در زیر یکی توده رو کم ترکوا برخوان
11. آن نازک و آن مشتک آن ما و من زشتک
12. پوسیده و فرسوده رو کم ترکوا برخوان
13. رخ بر رخ زیبایان کم نه بنگر پایان
14. رخسار تو فرسوده رو کم ترکوا برخوان
15. گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری
16. در گور گل اندوده رو کم ترکوا برخوان
17. رفتند جهان داران خون خواره و عیاران
18. بر خلق نبخشوده رو کم ترکوا برخوان
19. تابوت کسان دیده وز دور بخندیده
20. وان چشم تو نگشوده رو کم ترکوا برخوان
21. بس کن ز سخن گویی از گفت چه می جویی
22. ای بادبپیموده رو کم ترکوا برخوان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده