غزل شمارهٔ 1892
1. هر شب که بود قاعده سفره نهادن
2. ما را ز خیال تو بود روزه گشادن
3. ای لطف تو را قاعده بر روزه گشایان
4. مانند مسیحا ز فلک مایده دادن
5. چون قوت دل از مطبخ سودای تو باشد
6. باید به میان رفتن و در لوت فتادن
7. ما را هم از آن آتش دل آب حیات است
8. بر آتش دل شاد بسوزیم چو لادن
9. کار حیوان است نه کار دل و جان است
10. در خاک بپوسیدن و از خاک بزادن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده