مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1917

1. چو بربندند ناگاهت زنخدان

2. همه کار جهان آن جا زنخ دان

3. چو می برند شاخی را ز دو نیم

4. بلرزد شاخ دیگر را دل از بیم

5. که گفتت گرد چرخ چنبری گرد

6. که قد همچو سروت چنبری کرد

7. نمی‌بینم تو را آن مردی و زور

8. که بر گردون روی نارفته در گور

9. تو تا بنشسته‌ای در دار فانی

10. نشسته می روی و می نبینی

11. نشسته می روی این نیز نیکو است

12. اگر رویت در این رفتن سوی او است

13. بسی گشتی در این گرداب گردان

14. به سوی جوی رحمت رو بگردان

15. بزن پایی بر این پابند عالم

16. که تا دست از تبرک بر تو مالم

17. تو را زلفی است به از مشک و عنبر

18. تو ده کل را کلاهی ای برادر

19. کله کم جو چو داری جعد فاخر

20. کله بر آسمان انداز آخر

21. چرا دنیا به نکته مستحیله

22. فریبد چو تو زیرک را به حیله

23. به سردی نکته گوید سرد سیلی

24. نداری پای آن خر را شکالی

25. اگر دوران دلیل آرد در آن قال

26. تخلف دیده‌ای در روی او مال

27. تو را عمری کشید این غول در تیه

28. بکن با غول خود بحثی به توجیه

29. چرا الزام اویی چیست سکته

30. جوابش گو که مقلوب است نکته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
* گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
شعر کامل
حافظ
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی
* شب تیره شبدیز لهراسپی
* بیاورد با زین گشتاسپی
شعر کامل
فردوسی