غزل شمارهٔ 1941
1. مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان
2. گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان
3. سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد
4. هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان
5. پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم
6. هستم اکنون در میان و در میان و در میان
7. گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه
8. در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان
9. اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه
10. رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان
11. نک نشان لاله رویی لاله رویی لالهای
12. بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران
13. جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن
14. من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده