مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1977

1. در ستایش‌های شمس الدین نباشم مفتتن

2. تا تو گویی کاین غرض نفی من است از لا و لن

3. چونک هست او کل کل صافی صافی کمال

4. وصف او چون نوبهار و وصف اجزا یاسمن

5. هر یکی نوعی گلی و هر یکی نوعی ثمر

6. او چو سرمجموع باغ و جان جان صد چمن

7. چون ستودی باغ را پس جمله را بستوده‌ای

8. چون ستودی حق را داخل شود نقش وثن

9. ور وثن را مدح گویی نیست داخل حسن حق

10. گر چه هم می بازگردد آن به خالق فاعلمن

11. لیک باقی وصف‌ها بستوده باشی جزو در

12. شمس حق و دین چو دریا کی شود داخل بدن

13. حق همی‌گوید منم هش دار ای کوته نظر

14. شمس حق و دین بهانه‌ست اندر این برداشتن

15. هر چه تو با فخر تبریز آوری بی‌خردگی

16. آن به عین ذات من تو کرده‌ای ای ممتحن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
* بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
شعر کامل
حافظ
* به دردی کن دوای من که بیماران عشقت را
* کند درد تو درمانی کند زهر تو تریاقی
شعر کامل
سلمان ساوجی
* مزن بر سر ناتوان دست زور
* که روزی به پایش در افتی چو مور
شعر کامل
سعدی