غزل شمارهٔ 1987
1. هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن
2. چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن
3. منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان
4. نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن
5. نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن
6. نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن
7. شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش
8. چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن
9. نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد
10. تو مویز و جوز خود را بستان در آن سبد کن
11. شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد
12. حسد ار کنی تو باری پی آن شکر حسد کن
13. به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو
14. جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن
15. چو رسید ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه
16. پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد کن
17. به سماع و طوی بنشین به میان کوی بنشین
18. که کسی خورت نبیند طرب از می احد کن
19. چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی
20. خورشش از این طبق ده تتقش هم از خرد کن
21. ز سخن ملول گشتی که کسیت نیست محرم
22. سبک آینه بیان را تو بگیر و در نمد کن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده