غزل شمارهٔ 2081
1. نعیم تو نه از آن است که سیر گردد جان
2. مرا به خوان تو باید هزار حلق و دهان
3. بیا که آب حیاتی و بنده مستسقی
4. نه بنده راست ملالت نه لطف راست کران
5. بیا که بحر معلق تویی و من ماهی
6. میان بحرم و این بحر را کی دید میان
7. ز بحر توست یکی قطره آب خاک آلود
8. که جان شدهست به پیش جماعتی بیجان
9. بیا بیا که تویی آفتاب و من ذره
10. به پیش شعله رویت چو ذره چرخ زنان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده