مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2118

1. می تلخی که تلخی‌ها بدو گردد همه شیرین

2. بت چینی که نگذارد که افتد بر رخ ما چین

3. میش هر دم همی‌گوید که آب خضر را درکش

4. رخش هر لحظه می‌گوید که گلزار مخلد بین

5. زبان چرب او کرد درختانی پر از زیتون

6. لب شیرین او خواند به افسون سوره والتین

7. ایا من عشق خدیه یذیب الف حور العین

8. هواه کاشف البلوی کعسق او یاسین

9. شعاع وجهه یعلو علی شمس الضحی نورا

10. کمال ساده الوافی یفوق الطور فی المتکین

11. فکم من عاشق اردی مقال الحب زر غبا

12. و کم من میت احیا محیاه کیوم الدین

13. همی‌گوید مگو چیزی وگر نی هست تمییزی

14. که زنده کردمی هر دم هزاران مرده زین تلقین

15. سکوتی عند احرار غدا کشاف اسرار

16. وراء الحرف معلوم بیان النور فی التعیین

17. چو می‌گوید بگو حاجت دهد گوشی بدین امت

18. که او ناگفته دریابد چو گوش غیب گو آمین

19. سکتنا یا صبا نجد فبلغ انت ما تدری

20. و ترجم ما کتمناه لاهل الحی حتی حین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر دو عالم قیمت خود گفته ای
* نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
* سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
شعر کامل
حافظ
* جان میده وداد طمع و حرص مده
* غم میخور و نان منت آلوده مخور
شعر کامل
عبید زاکانی