غزل شمارهٔ 2147
1. چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
2. عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
3. سلسلهای است بیبها دشمن جمله توبهها
4. توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او
5. توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
6. پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او
7. توبه من برای او توبه شکن هوای او
8. توبه من گناه من سوخته پیش روی او
9. شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او
10. آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او
11. عشق و نشاط گستری با می و رطل ساغری
12. میرسد از کنارها غلغل وهای هوی او
13. مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد
14. تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او
15. سایه که باز میشود جمع و دراز میشود
16. هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او
17. سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او
18. نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او
19. ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان
20. تا ز فلک فرودرد پرده هفت توی او
21. چیست درون جیب من جز تو و من حجاب من
22. ای من و تو فنا شده پیش بقای اوی او
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده