غزل شمارهٔ 2188
1. در این رقص و در این های و در این هو
2. میان ماست گردان میر مه رو
3. اگر چه روی میدزدد ز مردم
4. کجا پنهان شود آن روی نیکو
5. چو چشمت بست آن جادوی استاد
6. درآ در آب جو و آب میجو
7. تو گویی کو و کو او نیز سر را
8. به هر سو میکند یعنی که کو کو
9. ز کوی عشق میآید ندایی
10. رها کن کو و کو دررو در این کو
11. برو دامان خاقان گیر محکم
12. چو او باشد چه اندیشی ز باجو
13. برو پهلوی قصرش خانهای گیر
14. که تا ایمن شوی از درد پهلو
15. گریزان درد و دارو در پی تو
16. زهی لطف و زهی احسان و دارو
17. سیه کاری و تلخی را رها کن
18. بر ما زو بیا غلطان چو مازو
19. از او یابد طرب هم مست و هم می
20. از او گیرد نمک هم رو و هم خو
21. از او اندیش و گفتن را رها کن
22. لطیف اندیش باشد مرد کم گو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده