مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2196

1. از حلاوت‌ها که هست از خشم و از دشنام او

2. می‌ستیزم هر شبی با چشم خون آشام او

3. دام‌های عشق او گر پر و بالم بسکلد

4. طوطی جان نسکلد از شکر و بادام او

5. چند پرسی مر مرا از وحشت و شب‌های هجر

6. شب کجا ماند بگو در دولت ایام او

7. خون ما را رنگ خون و فعل می‌آمد از آنک

8. خون‌ها می می‌شود چون می‌رود در جام او

9. وعده‌های خام او در مغز جان جوشان شده

10. عاشقان پخته بین از وعده‌های خام او

11. خسروان بر تخت دولت بین که حسرت می‌خورند

12. در لقای عاشقان کشته بدنام او

13. آن سگان کوی او شاهان شیران گشته‌اند

14. کان چنان آهوی فتنه دیده شد بر بام او

15. الله الله تو مپرس از باخودان اوصاف می

16. تو ببین در چشم مستان لطف‌های عام او

17. دست بر رگ‌های مستان نه دلا تا پی بری

18. از دهان آلودگان زان باده خودکام او

19. شمس تبریزی که گامش بر سر ارواح بود

20. پا منه تو سر بنه بر جایگاه گام او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست
* گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست
شعر کامل
رهی معیری
* بيماریِ مرا نتواند کسی علاج
* خیز ای طبیب چند مرا دردسر دهی
شعر کامل
جامی
* تو در آینه نگه کن که چه دلبری ولیکن
* تو که خویشتن ببینی نظرت به ما نباشد
شعر کامل
سعدی