غزل شمارهٔ 2240
1. ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو
2. زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو
3. تردامنم مبین که از آن بحر تر شدم
4. گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو
5. شست حق است آرزو و روح ماهی است
6. صیاد جان فداست چه زیباست آرزو
7. چون این جهان نبود خدا بود در کمال
8. ز آوردن من و تو چه میخواست آرزو
9. گر آرزو کژ است در او راستی بسی است
10. نی کز کژی و راست مبراست آرزو
11. آن کان دولتی که نهان شد به نام بد
12. آن چیست کژ نشین و بگو راست آرزو
13. موری است نقب کرده میان سرای عشق
14. هر چند بیپر است و به پرواست آرزو
15. مورش مگو ز جهل سلیمان وقت او است
16. زیرا که تخت و ملک بیاراست آرزو
17. بگشای شمس مفخر تبریز این گره
18. چیزی است کو نه ماست و نه جز ماست آرزو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده