غزل شمارهٔ 2243
1. آینه جان شده چهره تابان تو
2. هر دو یکی بودهایم جان من و جان تو
3. ماه تمام درست خانه دل آن توست
4. عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو
5. روح ز روز الست بود ز روی تو مست
6. چند که از آب و گل بود پریشان تو
7. گل چو به پستی نشست آب کنون روشن است
8. رفت کنون از میان آن من و آن تو
9. قیصر رومی کنون زنگیکان را شکست
10. تا به ابد چیره باد دولت خندان تو
11. ای رخ تو همچو ماه ناله کنم گاه گاه
12. ز آنک مرا شد حجاب عشق سخندان تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده