مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2313

1. ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده

2. اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده

3. ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید

4. بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده

5. از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم

6. مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده

7. بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده

8. عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده

9. از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت

10. چون ماه نو این جانم خود را چو قمر کرده

11. خود را چو کمر کردم باشد به میان آیی

12. ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده

13. از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی

14. تا این دل آواره از خویش سفر کرده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید
* از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
شعر کامل
سعدی
* جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
* گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
شعر کامل
سعدی
* زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
* از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
شعر کامل
سعدی