غزل شمارهٔ 2331
1. ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
2. وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده
3. از گفتن اسرار دهان را تو ببسته
4. و آن در که نمیگویم در سینه گشاده
5. تا پرده برانداخت جمال تو نهانی
6. دل در سر ساقی شد و سر در سر باده
7. صبحی که همیراند خیال تو سواره
8. جانهای مقدس عدد ریگ پیاده
9. و آنها که به تسبیح بر افلاک بنامند
10. تسبیح گسستند و گرو کرده سجاده
11. جان طاقت رخسار تو بیپرده ندارد
12. وز هر چه بگوییم جمال تو زیاده
13. چون اشتر مست است مرا جان ز پی تو
14. بر گردن اشتر تن من بسته قلاده
15. شمس الحق تبریز دلم حامله توست
16. کی بینم فرزند بر اقبال تو زاده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده