مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2335

1. رندان همه جمعند در این دیر مغانه

2. درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه

3. خون ریزبک عشق در و بام گرفته‌ست

4. و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه

5. یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم

6. از پرده برون رفته همه اهل زمانه

7. آن جنس که عشاق در این بحر فتادند

8. چه جای امان باشد و چه جای امانه

9. کی سرد شود عشق ز آواز ملامت

10. هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه

11. پر کن تو یکی رطل ز می‌های خدایی

12. مگذار خدایان طبیعت به میانه

13. اول بده آن رطل بدان نفس محدث

14. تا ناطقه‌اش هیچ نگوید ز فسانه

15. چون بند شود نطق یکی سیل درآید

16. کز کون و مکان هیچ نبینی تو نشانه

17. شمس الحق تبریز چه آتش که برافروخت

18. احسنت زهی آتش و شاباش زبانه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حذر از پیروی نفس که در راه خدای
* مردم افکن‌تر ازین غول بیابانی نیست
شعر کامل
سعدی
* چیست فزون از دو جهان شهر عشق
* بهتر از این شهر و دیاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
* طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
شعر کامل
حافظ