غزل شمارهٔ 2414
1. ز لقمهای که بشد دیده تو را پرده
2. مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده
3. حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری
4. ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده
5. چرا مکن تو در این جا مگو چرا نکنم
6. که چشم جان را گشته است این چرا پرده
7. طلسم تن که ز هر زهر شهد بنمودهست
8. عروس پرده نمودهست مر تو را پرده
9. چو لقمه را ببریدی خیال پیش آید
10. خیالهاست شده بر در صفا پرده
11. خیال طبع به روی خیال روح آید
12. ز عقل نعره برآید که جان فزا پرده
13. دلا جدا شو از این پردههای گوناگون
14. هلا که تا نکند مر تو را جدا پرده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده