مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 244

1. چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا

2. همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بکا

3. ز دو چشمت خیال او نشدی یک دمی نهان

4. که دو صد نور می‌رسد به دو دیده از آن لقا

5. ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی

6. که مجرد شدم ز خود که مسلم شدم تو را

7. چو بر این خلق می‌تنم مثل آب و روغنم

8. ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا

9. ز هوس‌ها گذشتیی به جنون بسته گشتیی

10. نه جنونی ز خلط و خون که طبیبش دهد دوا

11. که طبیبان اگر دمی‌بچشندی از این غمی

12. بجهندی ز بند خود بدرندی کتاب‌ها

13. هله زین جمله درگذر بطلب معدن شکر

14. که شوی محو آن شکر چو لبن در زلوبیا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان
* استاده است سرو و کمر بسته است نی
شعر کامل
حافظ
* دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
* لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
شعر کامل
سعدی
* به نرگس گل و ارغوان را بشست
* که بیمار بد نرگس وگل درست
شعر کامل
فردوسی