مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2460

1. تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی

2. تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی

3. من همه در حکم توام تو همه در خون منی

4. گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی

5. با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری

6. باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی

7. دوش گذشتی ز درم بوی نبردم ز تو من

8. کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی

9. چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت

10. جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی

11. ای نظرت ناظر ما ای چو خرد حاضر ما

12. لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی

13. چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم

14. بر سر آن منظره‌ها هم بنشانم که تویی

15. مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من

16. من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی

17. زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم

18. عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
* که استخوان خورد و جانور نیازارد
شعر کامل
سعدی
* بار محبت از همه باری گران‌تر است
* و آن کس کشد که از همه کس ناتوان‌تر است
شعر کامل
فروغی بسطامی
* در طریق عشق خار از پا کشیدن مشکل است
* ریشه در دل می کند خاری که در پا می رود
شعر کامل
صائب تبریزی