غزل شمارهٔ 2477
1. سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
2. خاربنان خشک را از گل او طراوتی
3. جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
4. سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
5. از گذری که او کند گردد سرد دوزخی
6. وز نظری که افکند زنده شود ولایتی
7. مرده ز گور برجهد آید و مستمع شود
8. گر بت من ز مردهای یاد کند حکایتی
9. آنک ز چشم شوخ او هر نفسی است فتنهای
10. آنک ز لطف قامتش هر طرفی قیامتی
11. آه که در فراق او هر قدمی است آتشی
12. آه که از هوای او میرسدم ملامتی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده