مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2494

1. زرگر آفتاب را بسته گاز می‌کنی

2. کرته شام را ز مه نقش و طراز می‌کنی

3. روز و شب و نتایج این حبشی و روم را

4. بر مثل اصولشان گرد و دراز می‌کنی

5. گاه مجاز بنده را حق و حقیقتی دهی

6. و آنک حقیقتی بود هزل و مجاز می‌کنی

7. این چه کرامت است ای نقش خیال روی او

8. با درهای بسته در خانه جواز می‌کنی

9. خاطر همچو باد را نقش جحود می‌دهی

10. خاطر بی‌نیاز را پر ز نیاز می‌کنی

11. در شب ابرگین غم مشعله‌ها درآوری

12. در دل تنگ پرگره پنجره باز می‌کنی

13. ما به دمشق عشق تو مست و مقیم بهر تو

14. تو ز دلال و عز خود عزم عزاز می‌کنی

15. گاه ز نیم زلتی برهمشان همی‌زنی

16. گاه خود از کبیرها چشم فراز می‌کنی

17. گاه گدای راه را همت شاه می‌دهی

18. گاه قباد و شاه را بنده آز می‌کنی

19. می‌شکنی به زیر پا نای طرب نوای را

20. چنگ شکسته بسته را لایق ساز می‌کنی

21. بربط عشرت مرا گاه سه تا همی‌کنی

22. پرده بوسلیک را گاه حجاز می‌کنی

23. جان ز وجود جود تو آمد و مغز نغز شد

24. باز ز پوست‌هاش چون همچو پیاز می‌کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو مرد صحبت دل نیستی، چه می دانی
* که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بس که چون نی‌شکری نازک و شیرین و لطیف
* بند بند تو ز سر تا به قدم شیرین‌ست
شعر کامل
هلالی جغتایی
* بر من ای صیاد چون امروز اگر خواهد گذشت
* جز پری از من نخواهی دید فردا در قفس
شعر کامل
هاتف اصفهانی